اعظم کیانافراز: نگاههای سلیقهای عاملِِ ویرانی صنعت نشر
این روزها، یکی از موضوعاتی که در هر محفلی مطرح میشود و مردم دربارهی آن بحث میکنند، گرانی است. شعلهی این آتش به بازار کاغذ هم رسید و حالا خیلی از ناشران درگیر این ماجرا شدهاند.
این روزها، یکی از موضوعاتی که در هر محفلی مطرح میشود و مردم دربارهی آن بحث میکنند، گرانی است. شعلهی این آتش به بازار کاغذ هم رسید و حالا خیلی از ناشران درگیر این ماجرا شدهاند. با «اعظم کیانافراز» مدیر انتشارات افراز که از ۱۷ سال پیش تا الان بیش از هزار عنوان کتاب در حوزهی ادبیات نمایشی و داستانی منتشر کرده است، در این باره صحبت کردهایم. او در تمام این سالها انتشاراتاش را به سختی و در برابر توفانهای بسیار، سر پا نگه داشته است و اخیراً نیز در هشتمین دورهی جایزهی کتاب سال سینما، انتشارات افراز بهعنوان ناشر برگزیده انتخاب شد تا هدهد زرین خانهی سینما به این انتشارات برسد. اکنون وقتی از او دربارهی راهکاری برای آینده میپرسم، لبخندی میزند و میگوید: چه راهکاری؟
راه برونرفت از بحران کنونی در صنعت نشر، هر چه باشد، صدور هزاران هزار مجوز نشر و تأسیس انتشاراتهای متعدد در سازمانها و ارگانهای دولتی و شبهدولتی نیست.
چه اتفاقی افتاد که در کمتر از بیست سال اخیر، تیراژ کتاب از چند هزار و چند ده هزار نسخه، به کمتر از هزار نسخه و حتی ۲۰۰، ۳۰۰ نسخه رسیده است؟
الان تیراژ متعارف، ۵۰۰ نسخه است و این برای یک جامعهی ۸۰ میلیونی فاجعه است که تیراژ کتابهایش به ۵۰۰ نسخه رسیده باشد. در دهههای گذشته همیشه تیراژ کتاب خیلی بیشتر از این بوده است. چه پیش و چه پس از انقلاب تیراژ از وضعیت فعلی بیشتر بود تا اواسط دهه هشتاد که تیراژ به هزار تا رسید. در اواخر دهه هفتاد، همان طور که شما گفتید تیراژ کتاب، ۵، ۱۰ هزار تا بود و کم کم به ۳ هزار تا و الان هم به ۵۰۰ تا رسید که اگر کتابی ۵۰۰ نسخه چاپ شود، اتفاق خوبی است! تیراژها به طرز غمانگیزی خیلی خیلی پایین است و حتی بعضی کتابها ۱۰۰ نسخه چاپ میشوند. در جامعهای با این جمعیت، چنین تیراژی بسیار غمانگیز است. پروسهی تولید کتاب از تایپ و نمونهخوانی و ویرایش و صفحهآرایی و طراحی جلد تا مراحل اداری و کتابخانه ملی و مجوز ارشاد و چاپ و صحافی و ...، خیلی سخت و طولانی و پرزحمت است. خیلی جای تأسف دارد که نویسنده یا مترجم، کتابی را مینویسد و یا ترجمه میکند و ناشر، آن را با زحمت چاپ کند و خوشحال باشد که کتابش ۵۰۰ نسخه چاپ شده است! یعنی اگر الان کتابی در چاپ اول هزار نسخه چاپ شود و فروش برود، جای خوشحالی دارد.
مسائل بسیار مختلفی هستند که به این ماجرا دامن میزنند. از اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود، اتفاقاتی در نشر کشور افتاد که باعث شد به این وضعیت دامن زده شود. برخی عوامل بیرونی مانند شبکههای اجتماعی و فضاهای مجازی که مردم به آنها دسترسی پیدا کردند و در چند سال اخیر مردم را به خواندن مطالب کوتاه و سطحی عادت دادند و از طرف دیگر انتشار PDFهای غیرقانونی و رایگان در گروههای مختلف نیز به این مسئله کمک کرده است. فرهنگ کتابخوانی در جامعهی ما نهادینه نشده است و خانواده از دوران کودکی فرزندش را به مطالعه عادت نمیدهد و در طول این سالها در مدارس روی این مسئله کار نکردند. این مسائل باید به طور ریشهای حل شوند. مورد دیگری که به ذهنم میرسد، این است که حدود ۱۷ هزار ناشر وجود دارند یا اگر بخواهم دقیقتر بگویم، ۱۷ هزار مجوز نشر صادر شده است در حالی که کمتر از ۶ هزار کتابفروشی در کشور داریم، یعنی ناشر و تولیدکننده زیاد است، ولی ویترین کافی برای عرضهی این کتابها وجود ندارد. این ماجرای صدور مجوزها و اضافه شدن ناشرها هم از اواخر دهه هشتاد شروع شد و در بعضی حوزهها تولید انبوه کردند. البته دربارهی حوزه عمومی صحبت میکنم و دربارهی ناشرهای کمکدرسی و آموزشی و دانشگاهی که تولید اندیشه نمیکنند حرف نمیزنم.
تیراژ کتابهای کنکوری همچنان بالا است؛ و احتمالاً در آمارهای سالیانه که منتشر میشود و ایران را جزو ده کشور برتر دنیا از نظر تیراژ کتاب معرفی میکنند، تعداد کتابهای کمکدرسی منتشر شده را هم به شمار میآورند!
بله. حتماً در آمارها تأثیر خواهد داشت؛ اما در بازار کتاب و فرهنگ کتابخوانی تأثیری ندارد و فقط یک سری آمار است و به هر صورت نظام آموزشی غلط است و بچه را مجبور میکند که این کتابها را در دوران تحصیل بخواند و اینها آسیب میزند. اگر آن بچه از همان دوران ابتدایی با کتاب خواندن آشنا شود و نه این که فقط کتابهای درسی و کنکوریاش را بخواند، شرایط متفاوت خواهد بود و فرهنگ کتابخوانی نهادینه میشود. اینها همه آسیب محسوب میشوند. بحث دیگری هم که هست، بازار پخش و فروش کتاب و تبلیغات است. در این سالها برای صنعت نشر، فضای تبلیغی نبوده است و در نهایت یک خبرگزاری یا روزنامه، مطلبی را منتشر میکنند و مثلاً اتفاقی باشد که به نشر کشور کمک کند و ناشر بتواند کتابهایش را معرفی کند.
در تمام این سالها رسانه ملی برنامهای برای معرفی کتابها و تقویت ناشرها نداشته است. فضای تبلیغی برای ناشر به نوعی بسته محسوب میشده است. مثلاً بقیهٔ کالاها، به راحتی امکان تبلیغ داشتند، ولی صنعت نشر آن بنیهی مالی را نداشت که هزینه کند. باید تمهیداتی اندیشیده میشد که امکان تبلیغات آسان و ارزان و وسیع در سطح شهر برای ناشران فراهم میشد. من دربارهی شبکههای اجتماعی صحبت کردم، اما بالاخره این شبکهها در چنین شرایط و فضایی به رشد و معرفی برخی ناشرها کمک کردند. این محاسن را هم باید ببینیم که معرفی کتابها در این فضاها راحتتر است.
این را هم بگویم که در دهه هشتاد، در دولت قبل، یک سری ناشرها لغو مجوز و تعلیق شدند و مسائلی برایشان پیش آمد و آسیبهایی دیدند و از طرف دیگر، یک سری ناشرهایی آمدند و حمایت شدند.
به نظر شما چرا تعداد ناشرها در ایران اینقدر زیاد است؟ آیا یارانه و یا رانتی در کار بوده است؟
در یک دورههایی به ناشرها کاغذ تعلق میگرفت و در اوایل دهه هشتاد این گونه بوده است که ناشران کاغذ دریافت میکردند. البته بعدها هم آن سوبسید قطع شد و از بیشتر کتابهایی که چاپ میشود، ۵۰، ۱۰۰ نسخه برای کتابخانهها خریداری میشود و شاید اگر بشود اسمش را سوبسید گذاشت، همین است. اخیراً هم افزایش و نوسان سرسامآور قیمت کاغذ، برای بازار نشر، فاجعه محسوب میشود و به همین دلیل کارگروه کاغذی راهاندازی شده است و شرکت تعاونی ناشران و کتابفروشان مجدداً مشغول به تخصیص کاغذ شده است. اگر بخواهیم بگوییم سوبسیدی هست، همین دو موردی است که گفتم. خیلی از این ۱۶، ۱۷ هزار ناشر، ناشر حرفهای نیستند و شغل دومشان است. ناشر حرفهای باید به طور تخصصی در حوزه نشر کار کند و سالی ۵۰ عنوان نشر اولی داشته باشد در حالی که اکثر اینها صرفاً مجوز گرفتهاند و گاهی کتاب چاپ میکنند و نشر، تخصص و حرفهشان نیست. سالی چهار کتاب چاپ میکنند و مجوزشان را تمدید میکنند. نشر، دغدغهٔ این افراد نیست. ما ناشری را ناشر میدانیم که مرتب در پروسهٔ تولید باشد و چاپ اولی و تجدید چاپ داشته باشد. بیشتر این ناشران غیرحرفهای هستند و شاید در مجموع کمتر از ۵۰۰ ناشر حرفهای داشته باشیم.
دربارهٔ نهادها و ارگانهایی که هر کدام، برای خودشان انتشاراتی را تأسیس کردهاند توضیح دهید. آیا اینها به صنعت نشر کشور، تیراژ کتابها و نهادینه کردن فرهنگ کتابخوانی کمک کردهاند؟
نهادی که کارش چیز دیگری است، مثلاً مربوط به بهداشت است، باید به فعالیت خودش در حوزه بهداشت بپردازد و اگر میخواهد کتابی چاپ کند باید به ناشر خصوصی مستقلی که به طور تخصصی کارش این است و در این حوزه کار میکند مراجعه کند. ولی متأسفانه این در کشور ما جا نیافتاده است و هر نهادی چاپخانه و نشر خودش را دارد و با بودجهٔ دولتی کار میکند. در جاهای دولتی هم هر روز یک مدیری روی کار است و هر کدام از اینها یک سیاستی دارند؛ بنابراین این نشرها نمیتوانند به کتاب و فرهنگ کتابخوانی کمک کنند و تأثیرگذار باشند و نه تنها کمک نمیکنند بلکه آسیب هم میزنند. بودجهای که در آن نهاد صرف چاپ آن کتاب میشود اگر به بدنهٔ نشر خصوصی کشور تزریق شود صددرصد تأثیر مثبتش را خواهد داشت و مثلاً آن نهاد حوزه بهداشت به نشری مراجعه میکند که کتاب پزشکی چاپ میکند و کتابش را منتشر میکند و اتفاقاً آن ناشر خصوصی میتواند این کار را بهتر انجام دهد و کتاب را تولید، عرضه و توزیع کند. چون تخصصش این است و آن نهاد دولتی، متخصص نشر نیست. به نظر میآید که این کار، تأثیر خودش را داشته است و آسیبش را زده است و به مرور هم باید این اتفاق بیافتد که نهادها و ارگانهای دولتی از صنعت نشر، حذف شوند و برای چاپ آثارشان به نشرهای خصوصی مراجعه کنند که ناشران خصوصی تقویت شوند.
درباره دخالت دولتها، میخواهم بدانم آیا اساساً میتواند به صنعت نشر کمک کند؟ یا منجر به افزایش بیمنطق و خارج از قاعدهٔ قیمت کاغذ شود؟
در هر کشوری بودجهٔ فرهنگی وجود دارد و باید صرف امور فرهنگی شود. ولی این که این بودجه به چه شکلی به بدنهٔ صنعت نشر تزریق شود، خیلی مهم است. حتماً این گونه بوده است که در تمام این سالها نگاههای سلیقهای که وجود داشته است، چه دخالت و نظارت و ممیزی و چه حمایتهای نابرابر و تقسیم ناعادلانهٔ سوبسیدها به وضعیت کنونی دامن زده است. از نظر من حمایت از فرهنگ باید وجود داشته باشد، مثل همهٔ امور دیگری که در هر کشوری به آن بودجهٔ تخصیص داده میشود، باید به امور فرهنگی هم بودجهای اختصاص داده شود و اتفاقاً باید خیلی بیشتر هم باشد. هر چند این بودجهٔ فرهنگی دارد سال به سال کمتر میشود و این خیلی غمانگیز است. فرهنگ که تأثیرگذارترین حوزه است، از سیاست تا خانواده و ...، تأثیر مستقیم دارد و باید بیشترین حمایت از آن بشود، ولی متأسفانه همین نگاههای سلیقهای باعث شده است که این حمایت به شکل برابر صورت نگیرد و حتی منجر به آسیب و تخریب شده است.
شما در این سالها چطور نشر افراز را زنده نگه داشتید؟
من قبل از این که مجوز نشر بگیرم، در موسسه شهر کتاب فعالیت داشتم و ابتدا مدیر فروشگاه هنر و ادبیات موسسه شهرکتاب بودم و با کتاب و بازار و پخش کتاب و ... آشنایی داشتم. در سال ۸۰ که مجوز گرفتم نسبت به حوزه ادبیات نمایشی توجه کمتری وجود داشت و من با تحقیقاتی که کردم و اعتقادی که به کار تخصصی در حوزه نشر داشتم، تصمیم گرفتم در این حوزه کار کنم. خیلی سخت بود. چون هم ما ناشر جوانی بودیم و هم این که چه در حوزه تألیف و چه در حوزه ترجمه، بیشتر نویسندهها و مترجمهای ناشناخته و کار اولی بودند که معرفی کردیم. از طرفی حوزه ادبیات نمایشی در دهه هشتاد مخاطب چندانی نداشت و کمتر کسی نمایشنامه میخواند و بیشتر، همان دانشجوهای تئاتر میخواندند؛ اما من اعتقاد داشتم که نمایشنامه هم نوع ادبی است و مخاطب حرفهای همان طور که شعر و داستان و رمان میخواند باید نمایشنامه هم بخواند. خوشبختانه الان چاپ آثار نمایشی رونق گرفته است. به هر صورت برای یک نشر مستقل و تازهوارد، فعالیت در حوزهای با مخاطبهای خاص، خیلی خیلی سخت بود و در واقع، در این دو دهه، کار تمام وقت شبانهروزی بیوقفه گروهی همکاران و نیز حمایت و همراهی مولفان، مترجمان و مخاطبانمان باعث شد که ما سر پا بمانیم و کار کنیم و امروز، مخاطبانی داشته باشیم که منتظر کارهای جدیدمان باشند.
چرا بعضی ناشرها نسبت به نویسندهها و مترجمهای کار اولی، نظر مثبتی ندارند و کارهایشان را منتشر نمیکنند و از طرف دیگر ناشرهای گمنام، با پرداخت هزینه، هر کتاب با هر محتوایی را چاپ میکنند؟
این که ناشری، اثری از نویسنده یا مترجم شناختهشدهای را منتشر میکند، هنر چندانی نکرده است. هنر ناشر آنجا است که کتابی از نویسنده یا مترجم شناختهنشده را منتشر کند. بالاخره آن کار اولی هم باید از یک جایی شروع کند. همین مسئله هم ما را آسیبپذیر کرد. چون به لحاظ اقتصادی، ناشر از نویسنده و یا مترجم کار اولی سود چندانی نمیبرد و شاید یکی از دلایلی که ناشران شناختهشده به سراغ کار اولیها نمیروند همین باشد که هم از نظر مالی و هم از نظر کیفی، کار پرریسکی است.
مصاحبه از مجید احمدینیا منتشر شده در هفتهنامهی «آیت ماندگار»
لینک خبر: https://bit.ly/2Fg1hOg