یادداشتی بر داستان امروز ایران۸۷«ط» زاهد بارخدا، انتشارات افراز، ((بازنمایی گفتار اتیسم))
عدم تحقق سوژه در "ط" نه بهواسطهی عدم امکان بلکه منتج از درافکندن خویش به ورطهی مکاشفه، و در غایت، آفرینش یک امکان در حال تحقق است.
یادداشتی بر داستان امروز ایران۸۷«ط» زاهد بارخدا، انتشارات افراز
بازنمایی گفتار اتیسم
امجد سبحانی
عدم تحقق سوژه در "ط" نه بهواسطهی عدم امکان بلکه منتج از درافکندن خویش به ورطهی مکاشفه، و در غایت، آفرینش یک امکان در حال تحقق است. مکاشفهیی ناتمام و تجریدی که عینیت لمس را از طریق واسازی تنانیت .کلمات، پیش رو مینهد. پارهگی و پراکندهگی، اینجا عین پیوستهگی و تنیدهگیست
عینیتبخشی به انتزاع مهارگسیخته، مستلزم ادراکی حجمی از امور غیر انضمامیست. کلمه آنگاه میتواند بر واقع دلالت کند که در ساختاری متعین، واسطهمندی را فروگذارد و خود، طنین طمٲنینهی خویش باشد.
دریافت ژرفای این گفتار اتیستیک و نه روانپریشانه، مستلزم درک نکتهیی بنیادین است. آشوب و وسواس، تنها در سپهر اتیسم، یکدیگر را بازمییابند و ناهمسازی ذاتیشان را در پیوندی تابسوز، وحدت میبخشند. شاید بدیهی بهنظر برسد که برآیند وسواس، آشفتهگیست و آشفتهگی، ناگزیر به انتظام و اطوار رهنمون میشود اما راوی "ط" با انفعالی لجوجانه، وسواس را در انضمامیترین شکل آشوب، ورز میدهد و بهجای تبدیل و تبادل متناوب، حضور .توٲمان هر دو پدیدار را در واژهبهواژه و سطربهسطرش، تٲکید میکند
هستهی "ط" تعلیق است؛ تعلیقی که فراتر از بازیهای متنی در هستی سیال مواجهه جاریست. روبهرو شدن با پیرامون، با خود مضمحمل در محیط، مستلزم برگیرش یک شیوهی دفاعی خللناپذیر است. خود را وانهادن، وادادن، و همواره در صدد دوباره بازیافتن و تنندادن. روایت این تعلیق، زخمزننده و آزارگرانه است. از اینرو خواننده ناگزیر است میل بیمارگون آزارخواهیاش را در حین خوانش به رسمیت بشناسد و بهآن مجال بروز دهد. "ط" را نمیتوان سبکسرانه و سرخوشانه خواند. باید ذرهذره جان داد تا در معرض آن قرار یافت.
لغزندهگی "ط" که ناشی از تغییر بیانقطاع راوی، زاویهی دید و زبان رواییست خواننده را به طی طریق امن فرانمیخواند. او باید بندبازی باشد که مغاک بیتفاوتی و تباهی را زیر پایش دریابد و بیم سقوط را هرآن با ضربان تندش، تجربه کند. پس از عبور است که با نگاهی به پشت سر، ترس گذرا به اضطرابی بنیادین، بدل میشود و پرسشی وهمناک سربرمیآورد: آیا میتوان بهرغم چنین فاصلهی شکنندهیی از زیستن، زیست؟
از ورطهی رمان مدرن تا مهلکهی رمان پستمدرن، حیثیت کلمه در پیوستاری از تقدس تا تلوث، نوسان داشتهاست. تلاش برای گشودن فضایی برای لمس کلمه، و نه دیدن و شنیدن آن، شرافتمندانهترین وجه خلاقهی ادبیات است. "ط" نمود خدشهناپذیر چنین کوششیست. اما کدام وجه از این مجاهدت، گواه اصالت آن است؟ احتراز از تحمیل صناعت و گشودهگی خودجوش در دریافت مناسبات و مختصات جهان لهیدهی یک ذهن اتیستیک. از اینروست که خواندن "ط" ملازم حضور وجدان تجربهگر است تا ذهن نقاد.
اگر نویسنده برآن است که در کار تشریح یک حالت یا قید وجودی بودهاست نه در بند روایتی مقید، باید اذعان کرد به توفیق فزونتری دست یافتهاست. "ط" را از هر کجا که میخواهید بگشایید و بخوانید (هرچند من بخش ۶ را برای شروع، پیشنهاد میدهم)، پس از آن ناچارید بخوانید. شما گرفتار بدویتی میشوید که تاریخ را در هذیانی واقعگرایانه، تا مرز یک روایت شورمندانه از هزیمت، فرومیکاهد. از پسانداختهشدن و رنج تا ماتم لاینقطع هستمندی.
آنچه من را وامیدارد خواندن "ط" را فارغ از میزان بداعت و جدی بودن (در ترازوی تجربهی ادبی) توصیه کنم یگانهگی سویهی آزمونگری زاهد بارخدا در بازنمایی گفتار اتیسم است؛ چیزی که امروز بیش از هر زمانی به تعمق در چیستی و چهگونهگی آن نیازمندیم. "ط" سوای ادبیت ناباش، واجد لمعهیی از حکمت شهودیست.