آنسوی آینهها؛ یادداشتی بر رمان «تکههای ساده من»، نوشتهی گیتی رجبزاده
شخصيت ميانسالِ «تکههاي ساده من» براي بازسازي چهره تزلزليافتهاش سيري برخلاف آنچه تاکنون پيموده، در پيش ميگيرد و همچون کودکي بهدنبال تصويري شفاف از خود در آينههاي دوروبرش ميگردد.
رضا فکری
هویت از آن رو که تابعی از مقتضیات سنی، موقعیت محیط پیرامونی و تعامل با دیگران است، ماهیتی سیال دارد و براساس چنین مولفههایی میتواند فرمهای متفاوتی هم به خود بگیرد. عدم توازن میان این عناصر به بحران هویت در آدمی منجر میشود و او را تا مدتها و گاه تا پایان عمر گرفتار خود میسازد و از ثبات و آرامش دور میکند. شخصیت اصلی «تکههای ساده من» نیز در میانسالیِ خود دستخوش چنین توفانی است و طی سفری چندروزه و در گذر از منزلگاههای گوناگون، به چالش هویتیِ سرنوشتسازی تن میدهد.
آنچه در ایستگاه آغازین این سفر در انتظار رویا است، مواجهه با خودِ تازهبالغش است که در سیمای دخترش سارا متبلور شده. وقتی سارا پشت میز آرایشِ مادرش مینشیند، رویا را در دریای متلاطم و ناآرامی از پرسشهای هویتی میاندازد. او در سارا ردپای سالهای جوانی و کودکیاش را میبیند. وقتی دخترش از علاقه شدید به لوازم آرایش در کودکیاش میگوید و اینکه رنگها و شکلها را در سایه همین اشتیاق به آرایش آموخته، ناخودآگاه در خود کودکی را میبیند که جهانش تفاوتهایی بنیادین با سارا دارد. او برعکس دخترش، تضاد را در سایه درگیریهای پدر و مادر و بحرانهای عاطفی حاصل از آنها شناخته است. رنگ در ذهن او خیلی دیرتر شکل گرفته و با خواندن و نوشتن که پناه او در فضای پرآشوب و متشنج خانواده بوده، بسیار زودتر آشنا شده. یادآوری صحنههایی از روابط پرتنش والدین با یکدیگر و همینطور حضور همسایهای که عامل فروپاشی خانواده آنها بوده، ثباتش را بههم میزند و پرسشهایی از قبیل «من که بودهام و که شدهام؟» و «آیا این من همانی است که باید میبود؟» در ذهن او شعله میکشد و به بیقراریاش دامن میزند.
لایه دیگری از تعاملات که تناقضهای هویتی این شخصیت را تشدید میکند، برخوردهایی است که با همسرش فرزاد، دارد. مردی که زمانی عاشقانه خواهان او بوده، حالا با سردی و پنهانکاریاش او را بدبین میکند. همچنین مرگِ یک همرزم قدیمی و متعاقب آن، فاششدنِ اتفاقی از زندگی گذشته فرزاد که از چشم رویا مخفی نگه داشته شده، چراغهای رابطه را به سمت تاریکی بیشتری سوق میدهد. زن با مشاهده چنین وقایعی، بیشتر و بیشتر به گذشته رجوع میکند و سرنخهای بیشتری برای مکاشفه هویتی خود بیرون میکشد. در مرور گذشته، رهاشدگی، ترس از تنهایی، نگرانی مدام از دیدگاه اطرافیان و جامعه دیده میشود. جامعهای که همچون یک اقیانوس او را دربرگرفته و زن در لباس یک دانشجوی بیتجربه و بیخبر از چموخمهای چنین عرصه گستردهای، واداده و تن به امواج سپرده است. حالا همه التهابات سالهای دور بهیکباره بر ذهن مغشوش این زن سوار میشوند و او را درباره آنچه بوده و خواهد بود اسیر تردید، بدگمانی و تناقض میکنند.
شخصیت میانسالِ «تکههای ساده من» برای بازسازی چهره تزلزلیافتهاش سیری برخلاف آنچه تاکنون پیموده، در پیش میگیرد و همچون کودکی بهدنبال تصویری شفاف از خود در آینههای دوروبرش میگردد. او تصویری مستقل میخواهد؛ تابلویی تمامقد که عاری از تأثیرات پُرآسیب کودکی، ترسها و ناامنیهای نوجوانی و تردیدهای جوانی باشد؛ همان تکههایی که پازل زندگی امروزش از آنها ساخته شده است. تکههایی که بهنظر سادهاند و بهراحتی میتوانند جایگزینهایی بپذیرند، اما آشفتگی و تشتت فکری این زن ثابت میکند که اتفاقا بسیار پیچیده و بغرنجند.
شخصیت محوری این رمان غرق در روزمرگی است و به همین خاطر بهنظر میرسد رفتن فرزندش و عیانشدنِ سویه تاریک شخصیت همسرش، چندان خللی به روال نظاممند و باثبات زندگیاش وارد نمیکند. اما اینبار وقایع روزمره آینهای مقابلش میگذارند که مشابه همان آینه میز آرایشی است که دخترش پای آن جهان را شناخته. در این آینه است که رویا هویتِ تکهتکه و پریشانش را میبیند و برای بازسازی آن تن به مبارزه با تمام عواملی میدهد که این شخصیت چندپاره و سرگردان امروزی را ساختهاند. او که با این خلأ جاری در تمامی ارکان روحش نمیتواند بهراحتی کنار بیاید، بار سفر میبندد. در راستای مکاشفهای که در پیش گرفته، به خانه کودکیاش میرود تا در هیأت همان دختربچه تیزهوش و سرشار از شور زندگی، تکامل و بلوغی تازه را آغاز کند. سفری که بیش از آنکه بیرونی و با طیکردنِ مسافت باشد، درونی است و با غور در هزارتوی ذهن به وقوع میپیوندد. تکههای بهظاهر ساده، اما در باطن پیچیده زندگی روزمره، با پشت سرگذاشتن چنین سفری است که بازسازی میشود.
لینک بادداشت در وبسایت روزنامه آرمان ملی: https://bre.is/B69JwqhH