نگاهی به رمان «عمویم جمشیدخان، مردی که باد همواره او را با خود میبرد» اثر بختیار علی
امیر ویسی در یادداشتی با عنوانِ «باد ما را با خود خواهد برد» که در مجله «درد دل» منتشر کرده، به رمان «عمویم جمشیدجان...» ترجمه رضا کریم مجاور پرداخته است.
باد ما را با خود خواهد برد
نگاهی به رمان " عمویم جمشیدخان، مردی که باد همواره او را با خود میبرد " اثر بختیار علی ترجمه رضا کریممجاور، انتشارات افراز
توی دنیا هیچ شغلی مطمئنتر از قاچاق انسان نیست... تا وقتی که آدمها همچین غمگین باشن، مدام به فکر فرار از خاک خودشون خواهند بود... اینکه آدمها خیال میکنن توی یه جای دیگه خوشبخت میشن، یه نوع کجفهمیه که از باباآدم برامون مونده. (از متن کتاب)
عمویم جمشیدخان داستانی جذاب، گیرا و پرکشش است. راوی اول شخص و طناز آن، سالارخان در راویت اتفاقهای رخ داده، تمام دقت خود را به کار میگیرد. او به غیر از درونیات خود، فقط آن چیزی را که میبیند و با شکاکیت در آن چیزی که شنیده با ما به اشتراک میگذارد و از هر گونه تفسیر اضافی و طولانی کردن اتفاقها صرف نظر میکند. این راوی دقیق، طویل نبودن و به اندازه بودن روایت و اطلاعاتی که به خواننده داده میشود، اولین عامل جذابیت عمویم جمشیدخان و یکی از پیروزیهای بختیار علی که توانسته با همین ایجاز، فضا و شخصیتها را با توانایی بسیار برایمان باورپذیر کند.
بختیار علی در عمویم جمشیدخان داستانی فراتر از زمان و مکان خلق کرده که آدمها و اتفاقات هیچ وابستگی به آنها ندارند و تبدیل به اثری جهانشمول شده که محوریت آن همهی انسانها در هر برههای از تاریخ و در هر سرزمینی میتواند باشد. هر چیزی که از دنیای معاصر و رخدادهای واقعی چند سال اخیر در داستان میبینیم فقط بهانهای برای پروراندن مضمون است. و چیزی که برای ما میماند انسان با همهی تواناییها در نیکی و شر، توهمات و محدودیتهای ذاتیاش است.
جمشیدخان که به جرم کمونیست بودن به زندان افتاده بهتدریج تمام وزنش را از دست میدهد و آنقدر سبک میشود که باد بهراحتی میتواند او را با خود به هر کجا ببرد و این بیوهزنی، زندگی پرفراز و نشیب و حیرتانگیزی برای جمشیدخان رقم میزند. "در آن دَم یقین کردم که جمشیدخان از پرواز چنان لذت میبرد که هرگز ترکاش نخواهد کرد و ما هم برای همیشه قربانی این خواستهی او خواهد شد که دنیا را از بالا تماشا کند. " دو برادرزادهی جمشیدخان، سالار و اسماعیل که وظیفهی مراقبت از او را دارند به اصرار جمشیدخان ماموریت نگه داشتن و هدایت طنابها را برعهده میگیرند. اتفاق عجیب در مورد جمشیدخان نه پرواز کردن او بلکه هر بار که بر اساس اتفاقی کنترل طنابها از دست برادرزادهها خارج میشود و باد جمشیدخان را میبرد و در مکانی دیگر سقوط میکند هنگامیکه بههوش میآید از گذشتهی خود هیچ خبری ندارد و تمام اعتقادات و کارهای زندگی قبل از سقوط را کاملن فراموش میکند و فقط میداند انسانی است که میتواند پرواز کند. وحشتناکی زندگی جمشیدخان و رمان بختیار علی در همین فراموشی و آغاز دوباره زندگی در فضای فکری نو است.
جمشیدخان قبل از حبس به اندازهای تحت تأثیر آموزههای کمونیستی قرار میگیرد و تا نهایت آن میرود آنقدر که تمام خانوادهی متمول خود را به سخره میگیرد و زمانیکه برای بار اول باد او را از حیاط زندان بلند میکند و بعد از سقوط و بههوش آمدن دیگر هیچ اعتقادی به باورهای قبلی خود ندارد و به آنها نیز میخندد. و زندگی جمشیدخان همین پیدا کردن اعتقاد جدید، تمام زندگی خود را به پای آن گذاشتن، سقوط در آن ورطه، از بین بردن زندگی جدید، با باد رفتن، سقوط و آغاز زندگی جدید با باوری تازه است. جمشیدخان در هیچ کدام از حیاتهای تازه، حدی برای خود قائل نیست و در همهی آنها تا مرز جنون میرود. جمشیدخان در اولین مواجهه با این زندگی جدید و اتفاق خارق العاده که هیچ درمانی برای آن پیدا نمیشود دچار غرور میشود بهطوریکه حتا بهدنبال نظریهپردازی در مورد این ویژگی خود نیز میرود، و احساسی رسالتگونه برای خود متصور میشود. و یا زمانی که عاشق میشود، همهی دارایی و زندگیاش را در این عشق متوهم فنا میکند. و یا زمانی فکر میکند خدا را دیده و تبدیل به فردی مذهبی و تندرو میشود و در این تندرویی و تحمیل فشارهای مذهبی به مردم هیچ پایانی تصور نمیکند. یا وقتی در ترکیه قاچاقچی انسان میشود و طمع پول پیدا میکند، گوشاش به هیچی بدهکار نیست و فقط میخواهد پول بهدست آورد. بختیار علی در هر کدام از این زندگیها، بخشی از روح سرکش و پر از شرارت انسان را به نمایش میگذارد. انسانی که در هر مسیری بیفتد هیچ سدی در برابر خود نمیبیند و بی هیچ ترس و خردی فقط بهفکر بهدست آوردن است که در پایان فقط اضمحلال برایاش میماند. بختیار علی حتا در جنگ ایران و عراق که جمشیدخان در هر دو جبهه فقط به عنوان دیدهبان به کار گرفته میشود از وصف شرارت ذات انسان و بلاهایی که بر سر هم میآورند، غافل نمیشود و نظامیان برای مهیج کردن نیروهای خودی از جمشیدخان و اتصال او به معصومین نیز استفاده میکنند. و اهمیت داستان عمویم جمشیدخان در همین وصف شرارتهای انسان درحق خود و دیگران بدون آنکه دچار شعار و خودنمایی شود،است.
عمویم جمشیدخان دومین داستانی است که از ادبیات معاصر کردستان در این صفحه معرفی میکنم که هر دوی آنها را رضا کریممجاور ترجمه کردهاست. زبان بختیار علی در این داستان شاید نسبت به بقیهی رمانهایش کمتر شاعرانه و غامض باشد اما کریممجاور – قبلن توانایی خود را در ترجمهها داستانها و شعرهای زیادی و بهخصوص رمان عظیم و ماندگار شهر موسیقدانهای سفید نشان داده است- در انتقال آن فضا و حال و هوای درونی راوی دست به ترجمهای عالی زده است که خواننده در این انتقال هیچ عامل اختلالی را حس نمیکند و بهراحتی همراه داستان و اتفاقها میشود.