جایزه نلی زاکس به بختیار علی رسید

متن کامل سخنرانی بختیار علی در مراسم دریافت جایزه نلی زاکس
جایزه نلی زاکس به بختیار علی رسید

متن کامل سخنرانی #بختیار_علی در مراسم دریافت #جایزهی_نلی_زاکس 

 

جایزهی ادبی نلی زاکس به ارزش پانزدههزار یورو هر دو سال یک بار در دهم دسامبر مصادف با سالروز تولد نلی زاکس (۱۹۷۰-۱۸۹۱) نویسندهی آلمانی ـ سوئدی در شهر دورتموند آلمان به یکی از نویسندگان برتر اهدا میشود. در بیانیهی هیأت داوران این جایزه آمده است: «بختیار علی یکی از بزرگترین نویسندگان جهان اسلام است، اما آثارش هنوز در جهان غرب چندان شناخته نشده است. تنها یکی از آثار او با عنوان «غزلسرا و باغهای خیال» به انگلیسی و دو اثر با عناوین «آخرین انار دنیا» و «شهر نوازندگان سفید» به آلمانی ترجمه و منتشر شده است. با وجود تجربیات و مواجهه با خشونت، جنگ و خونریزی و نسلکشیهایی که در آن دوره از تاریخ روی داد، کارهای بختیار علی سرشار از شعر و زندگی است. او با استفاده از اسطورهها و روح ادبیات شرقی، در کارهایش به مضامین اخلاقی و مسائل انسانی میپردازد.» 

رضا_کریممجاور

***

‎(متن سخنــرانی)

ترجمه از آلمانی به کُردی: سیروان رحیم

ترجمه از کُردی به فارسی: رضا کریممجاور

 

استاندار محترم، سرکارخانم بیرگیت گوردر

اعضای محترم شورای شهر 

هیأت محترم داوران جایزهی نلی زاکس 

حضار محترم 

 

‎                                                 بسیار خُرسندم فرصتی دست داد تا اینجا در خدمت شما باشم. قبل از هر چیز نهایت تقدیر خودم را تقدیم هیأت داوران میکن که مرا شایستهی دریافت جایزهی ادبی نلی زاکس دانسته و مفتخرم کردهاند

آنچه باعث میشود بیش از پیش به دریافت این جایزه ببالم، این است که این افتخار پیشتر نصیب #نویسندگان بزرگی همچون #الیاس_کانتی، #اریش_فروم و #میلان کوندرا شده است... نویسندگانی که من در چند دوره متفاوت از زندگیام خوانندهی آثارشان بودهام. اما مهمتر اینکه چنین جایزهای را به عنوان نماد و اشارهای معنادار مینگرم برای حمایت از ادبیات_مشرقزمین. برایم مهم است همه بدانیم که# نویسندگان شرقی و بهویژه نویسندگان کُرد در شرایط کاملاً متفاوتی رشد کردهاند و هنوز هم در همان شرایط متفاوت نفس میکشند و مینویسند

جالب است بدانید و به این مسأله بیندیشید که در همین لحظهای که من اینجا هستم و دربارهی #ادبیات_کُرد سخن میگویم، هنوز میلیونها کُرد در سرتاسر جهان از خواندن و نوشتن به زبان مادری خود محرومند. از اینرو جایزهی نلی زاکس روزنهی امیدی است برای همهی ملتهایی که در تلاش برای پاسداری و نجات زبان مادری خود هستند. بیشک من به عنوان نویسنده، همواره رؤیاهایم بزرگتر از آن بوده که تنها همچون پاسدار زبان نگریسته شوم

من در یکونیم سال گذشته به عنوان نویسنده فرصت یافتم تا در بسیاری از شهرهای آلمان، اتریش و سوئیس دربارهی رمانهایم سمینارهای ادبی برگزار کنم. آنچه در این سمینارها مدام از من میپرسیدند، این بود که: «در سرزمین شما نقش ادبیات چیست؟» به عبارت دیگر: «در میان آن همه جنگ و خونریزی و فاجعه، ادبیات چه دستاوردی برای شما دارد و چه کاری از دستش برمیآید؟» پرسشی که بسیار بهجا و در همان حال دردناک است، چراکه نویسندگان دیگر با چنین پرسشی روبهرو نمیشوند

هر نویسندهای دلیل و دیدگاه خاص خود را در مورد فلسفهی نوشتن و نویسندگی دارد. فلسفهی نوشتن برای هر نویسندهای با دیگری متفاوت است و وابسته به تجربههای خاص اوست. آنچه مرا به سمت نوشتن کشید، حیرت و افسون بیپایان من در برابر قدرت و استعداد و اراده و فراست انسان بود. من هنوز هم در دل این حیرت و افسون نفس میکشم. برای اینکه کسی نویسنده شود، ابتدا باید در برابر وجود انسان دچار حیرت و افسون شود. افسون در برابر متن و یا جهان، بعدها و دیرتر دست میدهد. منشأ همهی رمانهای من همین حیرت و افسون است. تخیل همواره از مصالح رمانهای من بوده است تا از راه آن دربارهی زیبایی زنان و مردان و کودکان بنویسم و قصهی سرگذشت آنها را روایت کنم... تا قصهی سرگذشت انسانهایی را از فراموشی نجات دهم که در گرماگرم جنگ و فاجعه، روح زندهی خود را و انسانیت خود را حفظ میکنند و دیگران را فراموش نمیکنند. آنچه برای من اهمیت دارد، اینکه یک انسان هرچقدر هم که بیرحم و سنگدل و کینهجو باشد، بازهم انسان است و میتوان در درون او چیزی را یافت که مایهی حیرت است.

من فرزند سرزمینی هستم که #جنگ و مصیبت، تار و پود آن را ساختهاند. هرگز نخواستهام چهرهی کسی و یا چیزی را پاک و معصوم جلوه دهم. بنابراین نشانههای خشونت در آثارم به چشم میخورد. من هرگز نخواستهام که داستانهایم را برپایهی امیدهای دروغی بسازم و یا تنها لایههای ظریف و لطیف و زیبای زندگی را به نمایش بگذارم. من همواره از این حقیقت دفاع کردهام که انسان میتواند از درون دوزخ بگذرد و بازهم همچون انسان از آنسو خارج شود. سیاستهای دروغی و آیینهای انحرافی میتوانند انسان را به شکل موجودی سنگدل و خطرناک درآورند، اما این امید همواره باقی است که چنین انسانی دوباره بتواند به جوهر راستین خود و انسانیت حقیقیاش برگردد

اینکه انسان خوب است یا بد، من چنین سؤالی را هرگز از خودم نپرسیدهام. من از قدرت و استعداد درونی انسان و با هدف مقابله با فراموشی و بیخیالی و عدم احساس مسؤولیت نوشتهام. حیرت من در برابر انسان از یک تعریف ناشی میشود و آن اینکه: انسان میداند رسالت مهمی دارد و باید آن را به دوش بکشد. این رسالت، یک تکلیف سیاسی و دینی نیست و زادهی قوانین بشری نیز نیست، بلکه برخاسته از مسؤولیت انسان در برابر انسان است. مسؤولیت اصلی انسان این است که همچون یک انسان با انسانهای دیگر رفتار کند و به چشم انسان نگاهشان کند. این مسؤولیت را نمیتوان در زمانهای عادی به بوتهی آزمون گذاشت و دید. انسان باید در اوج هراس و مصیبت، انسانیت خود را اثبات کند... در زمانی که انسانبودن به خودی خود خطرناک است و انسان بهخاطر انسانبودن خود با مشکل روبهرو میشود. تنها در اوج ناامیدی است که تسلیمناپذیری انسان معنای خود را مییابد

#مخاطبان من نباید فراموش کنند که من دربارهی عصری مینویسم که برای یکایک انسانها خطرناک است و آسان نیست که در چنین عصری #انسان بتواند انسان بماند و از دایرهی انسانیت خارج نشود. از اینرو همواره برآن بودهام که در داستانهایم، در دل جنگها و فاجعهها حرمت این انسان تضعیفشده را نگه دارم. من تلاش کردهام نشان دهم که باوجود همهی خشونتها و جنایتها جوهرهای در دل انسان باقی خواهد ماند که سزاوار احترام است. افراد بسیاری حیرت مرا در برابر استعداد بیپایان انسان ـ که حتا در روزگاران فاجعهبار، زیبایی میآفریند ـ همچون تخیل و فانتزی تماشا میکنند؛ اما این اشتباه آنهاست. بیشک من بدون ایمان به این استعداد نمیتوانستم حتا یک جمله هم بنویسم. سیاست و جنگ در شرق، ما را گمراه میکند تا انسان را پست و حقیر ببینیم و از او دوری کنیم. آثار من تلاشی است در جهت اصلاح این تصویر غلط از انسان. این آثار کوششی است برای رسیدن به آن جوهر انسانی که قبل از آنکه سیاستهای دروغی و آیینهای انحرافی نابودش کنند، در دل ما ریشه داشته است. من کشف این جوهر انسانی را همچون راهی برای رهایی انسان میبینم. همهی انسانها حتا جنایتکاران هم در جوهر وجودی خود رگهای از این موجود باهوش و مستعد را در خود دارند... موجودی که زیبایی خاصی را به ما مینماید و ما این زیبایی را «انسان» مینامیم. هیچ ایدئولوژی رهاییبخش و هیچ رهبر آزادیخواه و هیچ آیین و مکتبی نمیتواند ما را نجات دهد. تنها امید ما وابسته به این انسان درونی است... این انسان زخمی... این انسان که او را تضعیف کرده و توش و توانش را گرفتهاند... همان انسانی که من برایش مینویسم

امیدوارم پیام روشن و شفاف خود را رسانده باشم

من برای آنها مینویسم... آنها که در لابهلای جنگها و بدبختیهای بزرگ، زندگی کرده و زندگی میکنند. نمیخواهم بیهوده امیدوارشان کنم، ولی میکوشم تا دنیا را با دید دیگری ببینند

شاید فهم بسیاری از آثار من برای مخاطب اروپایی مشکل باشد؛ زیرا من دربارهی بخشی از جهان مینویسم و رویدادهایی را روایت میکنم که پرده از چهرهی فجایع سیاسی و تاریخی برمیدارند... مسائلی که تاکنون جایگاه مهمی در ادبیات نداشتهاند. باوجود همهی این شرایط متفاوت، میبینم که حضور من در اینجا و در کنار شما، اشارهای است به اینکه ادبیات همواره بُعدی جهانی دارد و هیچ مرزی را نمیشناسد

من همواره کوشیده و میکوشم سهمی در این زمینه داشته باشم که ملت کُرد ابعاد جهانی خود را بیش از پیش دریابد و درصدد یافتن نقاط مشترک باشد و در چارچوب مرزهای خود راکد نماند.  

در پایان یک بار دیگر از شما و از شهرداری شهر دورتموند سپاسگزاری میکنم

این جایزه، یادگاری است که در تمام طول زندگی‌‌ام به داشتن آن افتخار خواهم کرد

 

منبع: مجلهی کُردیزبان «شی»

#انتشارات_افراز