«سیاره آقای سملر» یکی از شاخصترین آثار "سال بلو" منتشر شد؛ جنون دنیای مدرن
یکی از شاخصترین آثار بلو که در ۱۹۷۰ منتشر و جایزه کتاب ملی آمریکا را برایش بهارمغان آورد. آنچه میخوانید نگاهی است به «سیاره آقای سملر» ترجمه منصوره وحدتیاحمدزاده
فرزام کریمی مترجم / آرمان ملی - سرویس ادبیات و کتاب: سال بلو نهتنها در تاریخ ادبیات آمریکا، که در تاریخ ادبیات جهان بهعنوان نویسندهای بزرگ، برجسته و صاحبسبکی است که ادبیات بدون او و نوشتههایش، چیزی کم دارد. آقای بلو از پدر و مادری مهاجر که از روس به کانادا آمده بودند، در ژوئن ۱۹۱۵ متولد شد. نُهساله بود که تصمیم گرفت نویسنده شود، اما مهاجرت به شیکاگوی آمریکا که بهقول خودش «شهری نیست که انسانهای فرهیختهای را پرورش دهد»، درنهایت او را بهعنوان پسربچهای یهودی و مهاجر با انگیزهای راسخ، تبدیل کرد به نویسنده بزرگ آمریکایی. آقای بلو در طول سالهای نویسندگیاش آثار شاخص بسیاری نوشت که او را درنهایت به جایزه نوبل ادبیات ۱۹۷۶ رساند. «سیاره آقای سَملر» یکی از شاخصترین آثار اوست که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و جایزه کتاب ملی آمریکا را برایش بهارمغان آورد. آنچه میخوانید نگاهی است به «سیاره آقای سملر» که با ترجمه منصوره وحدتیاحمدزاده از سوی نشر افراز منتشر شده است.
يکي از ويژگيهاي سال بلو در تطور رمانهايش، طول رشد اوست. او مانند نوزادي ششماهه که کمکم با گذر زمان رشد ميکند و به پسري يکساله تبديل ميشود مدام در حال باليدهشدن و رشد روزافزون است. او با درهمآميختن کابوسهاي کافکايي و ماجراجوييهاي عميق که بر گستره روح و روان آدمي تاثير ميگذارد سعي ميکند تا فضاهاي متفاوتي را خلق کند، از سويي تبديل اين فضا به يک لطيفه منحصربهفرد بر احساس بلوغ آثار سال بلو ميافزايد؛ چراکه بلوغ دقيقا بهمعناي توانايي ديدن شوخيهاست، اما نکته جالب اينجاست که شخصيتهاي داستانهاي سال بلو همواره با اين بلوغ جنگيدهاند، پذيرش اينکه بنا به گواه تاريخ ما چيزي نيستيم براي شخصيتهاي داستانهاي بلو همواره غيرقابل هضم است و تقريبا برايشان معناي مُردن را تداعي ميکند درحاليکه شادي و شور و هيجان و زندگي را برايشان تداعي نميکند. ميتوان گفت سال بلو به يک موضوع ايمان دارد و آن همان رمانتيسيسم است؛ رمانتيسيسمي که در آثار ويليام بليک يا ويليام وردزورث به چشم ميخورد رگههايي از آن در آثار سال بلو است، اما بااينحال بايد سال بلو را رماننويس آمريکايي منحصربهفردي دانست، نه براي آنکه او عميقا به رمانتيسيسم ايمان دارد، بلکه به اين دليل که از زمان هرمان ملويل تاکنون او از معدود نويسندگاني است که توانسته گاها ايمان را دشوار جلوه دهد.
در بسياري از کارهاي بلو، ايمان در همان نگاه اول از بين ميرود، مانند عشقي که در يک نگاه شعلهور ميشود و سپس آتشش خيلي زود خاموش ميشود. بهواقع «سياره آقاي سملر» را ميتوان حمله به نسلي از آمريکاييها اذعان داشت که تمايل دارند به هر نحوي يا به هر شکلي، زنده بمانند؛ مانند قهرماناني که در گذشته ماندهاند. بهزعم عدهاي از منتقدان، اين رمان به صورت ناگهاني به رمانتيسيسمي نئوکلاسيک تبديل ميشود و بهزعم عدهاي ديگر بسيار غيراخلاقي و ارتجاعي به نظر ميرسد، بااينحال ميتوان گفت که او روند خارقالعادهاي را در اين رمان رقم زده است. او بهيکباره به گذشته پرتاب ميشود. او مانند اکثر رماننويسان نظريات کهنه و پوسيده را مخلوط نگاهش نميکند؛ او سعي ميکند کاملا مستقيم و حتي در جاهايي نامتعارف نظرياتش را بيان کند و بدين طريق به بيان تجربيات جديدش بپردازد.
سال بلو در جاهايي فرهنگ غربي را زيرسوال ميبرد و ميگويد که چگونه اين فرهنگ در لايههاي زيرين ميتواند انسان را به شکلي مضحک به يک کاريکاتور مبتذل تبديل کند و براي بيان ديدگاههايش هميشه به خلق شخصيتهاي جديدي پرداخته است. براي هر عاملي يک شخصيت متناسب با آن آفريده؛ گويي هر شخصيتي خاستگاه يک تفکر ويژه را داراست و تجربه مهمترين عنصر در آثار او به شمار ميرود. تجربه در فضاهاي متفاوت که به خلق آثار متفاوت منجر ميشود. سال بلو هوشمندانه اثبات ميکند آموختههاي او تنها به کتابهايي محدود نميشود که ممکن است همه ما آنها را خوانده باشيم، بلکه او بزرگترين درس را از زمانهاش فراگرفته است؛ نکتهاي که در «سياره آقاي سملر» جلب توجه ميکند حضور قهرمانان بيهويت است که از قضا خاطرات متنوعي را به ما منتقل ميکنند که همين نکته کوتاه خلاصهاي از کليت آقاي سملر است. وقايع خاطرات و تاملات در «سياره آقاي سملر» نشاني از شلختگيها و آشوبهاي زندگي را به همراه دارد که مانند غدهاي بدخيم و سرطاني در حال پيشروي است. هر يک از شش فصل در حال تکميل يکديگر در پروسه تکامل رمان هستند و تقابل شخصيتهاي مختلف در طول رمان که يک چالش کلاسيک فلسفي را رقم ميزند و روندي غافلگيرکننده را برايمان ميسازد.
سال بلو مانند همين شخصيتها که پيوسته در کنکاش راهي براي دستيابي به واقعيت هستند، ميخواهد از داستان بهعنوان ابزاري در جهت کندوکاو جامعه پيرامون خود استفاده کند. او رماننويسان را «تاريخنگاران» خيالي ميپندارد که نسبت به انديشمندان و کنشگران اجتماعي از توانايي بهتري براي نزديکي به حقايق دنياي معاصر برخوردار هستند. اما جنون دنياي مدرن در شخصيتهاي او منعکس شده و اين درحالي است که از بداخلاقي گرفته تا انواع خشونتها، در هر گوشهوکناري ميتوان آنها را يافت. اين اتفاق بيشتر در رمان «سياره آقاي سملر» مورد تاکيد قرار گرفته و ديگر مباحث عمومي در پسزمينه بهطور گستردهاي دستنخورده ماندهاند.
اساس دگرانديشي او ريشه در پيشينه تاريخي و فرهنگي او دارد. مگر ميتوان بدون شناخت درست از فرهنگ و تاريخ به دگرانديشي دست زد؟ در فرهنگ با دو جنبه غالب و مغلوب سروکار داريم، ابتدا فرهنگي که بهعنوان فرهنگ مصرفي و روزانه با آن سروکار داريم و ديگري آن چهره زيباي دستنخورده است که ذهن جزمگراي بشري همواره آن را زيبا و دستنخورده ميپندارد و داراي هويت و اصالت اجتماعي و فرهنگي پربار که از هرگونه خطايي مبراست و در اکثر فرهنگهاي جهاني از قضا همين فرهنگ که بهزعم مردم عاري از هرگونه خطايي است فرهنگ مغلوب است که از قضا جنبه تزييني دارد.
چهار عنصر در آثار سال بلو همواره به چشم ميخورد که نگاه معترض و منتقد او از همان جا نشات ميگيرد. ابتدا برادري و انسانيت است که برگرفته از آيين و مرام و مسلک اوست، سپس آرمانگرايي که بخشي از آن از دين يهود تاثير گرفته، همچنين از عواملي همچون مثبتانديشي و اميد و اميدواري بهعنوان عوامل ديگر ميتوان نام برد، اما يکي از ايراداتي که ميتوان به نگاههاي معترض و منتقد گرفت عدم توجه از منظر مترياليستي است؛ چراکه از منظر مترياليستهاي فرهنگي نگاههاي معترض و منتقد در فرهنگ غالب محو ميشوند و نتيجه ملحوظشدن در اين نگاه انعکاس و ترکيبشدن با فرهنگ غالب و بازتوليد همان آموزهها و مباني سيستم غالب است.
وقتي قهرمان آثار سال بلو پا به عرصه ميگذارند تا مغلوب شود و بهگونهاي اکثر اين قهرمانان انسانهايي سرخورده، رنجور و منزوياند و در برخورد با واقعيات بسيار آسيبپذير و شکستخورده و گاها حتي نازکنارنجي جلوه ميکنند و همواره واقعيت را در حولوحوش انديشههاي خويش ميپندارند. همين عامل باعث نوعي تعارض و عدم تعارض در آنها ميشود که منافي وجود هرنوع ثبات و هويت در شخصيت آنهاست.
قهرمانان آثار بلو دچار نوعي بيتوازني فرهنگي هستند به اين دليل که آنها نه خودشان هستند و نه توان نفوذ در فرهنگ غالب آمريکايي را دارند و درکشان اين است که هم با فرهنگ آمريکايي هستند و هم عليه آن، هم همراه فرهنگ آمريکايي هستند و هم خود را جدا از آن ميپندارند. از سويي رنگي ديگر بر بوم سال بلو مشاهده ميشود و آن هم به تصويرکشيدن رنگ نظامهاي سرمايهداري و جهان مادي است؛ از سويي او يک نظام سرمايهداري فاسق را به تصوير ميکشد و از سوي ديگر تازه بهدورانرسيدهها که لايق مادياتي که به دستشان رسيده نيستند.
سال بلو دچار يک ابهام و دوگانگي در تمام آثارش است. او هنر تجسم تمام شخصيتها را در آثارش داراست و اين بزرگترين هنر اوست؛ اما اين ابهام و دوگانگي اين دوانديشي را حربهاي براي دگرانديشي ميپندارد، اما بهزعم عده زيادي از منتقدان، اين راهکاري بيهوده است که تنها بهخاکشدن نويسنده روي تشک منجر ميشود. شما نميتوانيد درون يک نظام فرهنگي قرار داشته باشيد و بخواهيد درخلاف جهت آن شنا کنيد؛ چراکه همان آموزهها و همان فرهنگي که در درونش قرار گرفتهايد بر شما غالب خواهد شد و شما جز تبديلشدن به اهرمي براي بازتوليد فرهنگ غالب نخواهيد بود؛ اين همان نگاهي است که از سوي مترياليستهاي فرهنگي ارائه ميشود و اکثر منتقدان نسبت به آن بيتوجه هستند. بهنوعي سال بلو را ميتوان موجودي دچار ابهام دانست که در بين فرهنگ غالب و مغلوب همچون عنکبوتي که يک پايش در ميان تارهاي درهمتنيده گير افتاده و پاي ديگرش رو بهسوي زمين دارد و در هوا معلق است گير افتاده. او نه ميتواند پايش را از ميان تارها رها کند و با سر به زمين بخورد و بعد از تحمل کمي درد دوباره از صفر شروع کند و نه ميتواند پاي ديگرش را روي زمين بگذارد و از دنياي آرمانگرايي فاصله بگيرد؛ چراکه يکي از الزامات پيشه او غرقشدن در وهم و تخيلات است و اين امر طبيعيترين برايش محسوب ميشود. پس ناچار است در ميان غالب و مغلوببودن دچار ابهام بماند و اين پارادوکس تنها ميراثي است که از گذشتگان برايش بهجا مانده است؛ ميراثي که خودش هم نميداند که آيا ميراثي خوشيمن يا ميراثي بديمن براي اوست.
لینک خبر: https://bit.ly/2nxcDIo