نقدی بر رمان «سایه و مرگ تصویرها»؛ پناهنده آدمی است که تَرَک برداشته است
عطا محمد در این داستان کوتاه به بازخوانی وجهی از زندگی انسانهایی پرداخته که خوراک، پوشاک، رقص و ترانه، سیگار و قلیان، ایمان و خدا را در قلب خود جای داده و با خود میگردانند...
«سایه و مرگ تصویرها» که در زبان کُردی با نام «نگهبانان خدا» منتشر شده را عطا محمد نوشته است. نویسندهای که در جوانی و پس از اشغال کویت به دست صدام حسین تحصیل خود در دانشگاه بغداد را نیمهکاره رها کرد، به شهر زادگاهش یعنی سلیمانیه بازگشت و در نهایت، چند سال بعدتر و تحتتاثیر جنگهای خونبارِ داخلیِ کردستان عراق، سرزمین مادری خود را به مقصد استکهلم سوئد ترک کرد. آزاد برزنجی یکی از پرکارترین (و شاید نامآشناترین) نویسندههای کُرد در مورد او گفته است: «ما نویسندگان زیادی نداریم… یکی از نویسندگانی که باید به او افتخار کنیم و داستانها و رمانهایش را به زبانهای زندهی دنیا ترجمه کنیم، عطا محمد است.»
نگاه عطا محمد به زبان و ادبیات کُردی در نوع خود بدیع و بسیار جالب به نظر میرسد. جایی در همین کتاب و از زبان قهرمان آن مینویسد: «ملت کُرد رابطهی عجیبی با زبان دارد و شاید تنها ملتی است که توانایی خوانش متونی را دارد که لبریز از اشتباهات زبانی و دستورزبانی است. خوانندهای داریم که میتواند نامهی عاشقانهی پر اشتباهی را بخواند و سرمست شود… ما چطور میتوانیم اینقدر پُر اشتباه بنویسیم؟ آیا واقعاً جهانبینی ما دچار یک مشکل ریشهای نیست که ما میتوانیم اینچنین با رسمالخط اشتباه و دستورزبان اشتباه بخوانیم و بنویسیم؟» جهانبینی پیچیدهای که علاوه بر رسمالخط و دستورزبانِ شاید پر از تناقض، خود را در سطر به سطر کتاب نیز نشان داده است. شما به عنوان خوانندهی سایه و مرگ تصویرها در جهان سیّالی غوطهور خواهید شد. نه با یک داستان روایی معمولی طرف هستید و نه با دستنوشتههای پراکندهای که اینجا و آنجا به جا ماندهاند. همگام ذهن مسافر نویسنده، گاه قهرمانی مرد هستید که به تماشای تغییرات جهان، از پارلای مادرید تا تونس نشستهاید، گاه زنی میشوید با زخمی در تن و گاه دردی در بطن دخترکی که رویایی را میزید. گاه در شنگال اسیر و در رقه به مزایده گذاشته میشوید و گاه عابر سرگردانی در مقابل رستورانی در پاریس هستید، هراسان از حملهای تروریستی.
سایه و مرگ تصویرها روایت زندگی دوگانهی «رِبوار» (RebWar به معنای مسافر) است. نویسندهی رمانهای ناتمامی که بدون داشتن کوچکترین شوقی برای تغییر دادن دنیا و مناسبات حاکم بر آن، با بهت و حیرت به تماشای تغییر تصویرها و فرمها نشسته است. او با تماشای تبدیل پادشاهان به دیکتاتورها، نیزهها به موشکها، جنگلها به عکسهای سه بُعدی، دوست دوران کودکیاش به یک آدمکُش و خودش به فرد ناشناسی که نیان (Niyan به معنای ملایم و لطیف)، همسرش، دیگر نمیشناختَش از خود میپرسد که آیا آنچه زنده است تصویر انسانهاست و نه خود آنها؟ و به ناگاه خود را در میان مجادلهای بازمییابد که انگار تاوان تغییر تصویری است که در آغاز رابطه، از خود در چشم نیان رسم کرده بود: «همچنان که جامعهای وجود ندارد که تنها یک تصویر از خود بر جای بگذارد و در یک تصویر واحد خلاصه شود، هیچ انسانی هم نیست که تنها و تنها یک تصویر داشته باشد. وقتی انسان را ناچار کنند که در چارچوب یک تصویر و یک عنوان و یک صفت زندگی کند و یا کاری کند که جامعه، فقط و فقط یک نوع تصویر پدید آورد، درهای دوزخ گشوده خواهند شد.» چیزی شبیه به وضعیتی که حکومت حزب بعث عراق برای شهروندانش ساخته بود: در صورتیکه جهانبینیات با آرمانهای والای قائد کوچکترین تداخلی دارد، خود حقیقیات را پنهان کن تا از چوبههای دار برهی.
رِبوار که خود هم یک مهاجر است (درست مثل خود نویسنده) و در بین صفهای متراکم خاورمیانهایهایی که از آتش جنگهای داخلی و هراس داعش به اروپا گریختهاند به دنبال گمشدهای، در مورد جغرافیای زادگاهش به خود میگوید: «مشرق زمینی که در ذهن غربیهاست… مشرق زمینِ جهانگردانی که در سفرنامههای خود از عشق و عرفان و معنویت و بوی بُخور و زیبایی کنیزکان و بازارهای حیرتانگیز و قصهی جادویی آن سخن میگویند… اما اکنون همه از آن میگریزند و پشت سر خود، سرهای بریده در خیابانهای موصل به جا میگذارند… میگریزند و به بازار فروش زنان و دختران ایزدی در شهر رقه نگاه نمیکنند… میگریزند و از روی لکه خونهای خیابانهای بغداد میپرند و پشت سرشان را نگاه نمیکنند… میگریزند و برای دیدن زنهایی که در افغانستان و عربستان سنگسار میشوند، سر برنمیگردانند. گویی همین که سر برگردانند مثل همسر لوط پیامبر به شکل یک ستون نمکی درمیآیند.» او در کشمکش درونیاش بر سرِ پرستاری از دمل خونین شرق و زیستن به عنوان یک پناهنده در بهشتِ وعده داده شدهی غرب از خود میپرسد چرا ریشههایی که او را به عمق تاریخ و جغرافیا برمیگردانند باید اینقدر مهم باشند؟ چرا باید یک جغرافیای خاص او را زندانی کند؟ و او چرا خودش نمیتواند خودش را تعریف کند. میگوید: «بسیاری از پناهندهها تلاش میکنند خود را در میان همان تصویر بزرگی غرق کنند که نژاد و آیین آنهاست، زیرا پناهنده آدمی است تَرک برداشته. او در میان اینجا و آنجا تقسیم شده است. از آنجا کنده شده است و در اینجا هم ریشه نمیزند. مثل تکهچوبی که بر آب شناور است میرود و میرود، بیآنکه هدفش رسیدن به مقصد مشخصی باشد. در اینجا غریب است و در آنجا غریب. وقتی که در اینجاست، در آنجا زندگی میکند و وقتی به آنجا برمیگردد، در اینجا زندگی میکند.»
این یعنی پناهنده قبل از هر ریشه دواندنی در دام مقایسه اسیر میشود، مقایسهی هر آنچه که در اینجا زندگی میسازد و در آنجا شاید رویایی بیش نباشد و دقیقاً در همین نقطه است که به بازتعریف واژهی اشغالگر میرسد. واژهای که تا قبل از این برایش نشانی از فرد، افراد یا نیروهایی بیگانه در یک سرزمین بود و حالا تصویر تازهای به خود گرفته و تبدیل شده به یک خانواده، یک حزب یا یک آیین ارتجاعی، سربرونآورده از دل یک جامعه: «آنچه امروزه در عراق و سوریه و کردستان اتفاق میافتد جنگ اشغال از سوی نیروهایی کوچک است. ویژگیِ این نوع از اشغالگری آن است که جامعه را خسته و فرسوده میکند، زیرا زندگی را بیمعنی و آینده را نابود میکند و سایهی ناامیدی را مثل یک بیماری واگیردار بر سر اجتماع میگستراند.» پناهنده در سرزمین اشغال شده از خود میپرسد: چرا زندگی نکند؟ و در سرزمینی که به آن پناه برده با خود میگوید: من چرا زندگی کنم؟
حق ترجمهی سایه و مرگ تصویرها که دومین اثر از یک سهگانه است (راهنمای نویسندگان مقتول، سایه و مرگ تصویرها/نگهبانان خدا، انار و فرشتهی مرگ) را عطا محمد به رضا کریم مجاور سپرده است. نویسنده و مترجم ایرانی، اهل بوکان که پیش از این آثار بسیاری دیگر از نویسندگان کُرد نظیر فرهاد پیربال، عبدالرحمن شرفکندی (هَژار)، شیرکو بیکَس، عبدالله پَشِو، لطیف هَلمَت و… را به فارسی برگردانده است. نکتهای که شاید اشاره کردن به آن جالب باشد این است که با وجود عدم کارایی قانون کپیرایت در ایران، کریممجاور از تمام نویسندگان و شاعران کُردزبانی که آثارشان را برای ترجمه انتخاب میکند، اجازهنامهی کتبی برای «انتشار اثر به فارسی» گرفته است. در صفحات نخست این کتاب هم میتوان تصویر نامهی عطا محمد را دید که ترجمهی فارسی سهگانهاش را به رضا کریم مجاور سپرده است.
سایه و مرگ تصویرها (نگهبانان خدا) قرار است تصویر کمتر دیده شدهای از موج اخیر آوارگی در اروپا را به شما ارائه دهد. تصویری از انسان شرقی که از میان جنگل و دریا و کوهستان، یا بر پشت بلم و کشتیها، راه فرار در پیش گرفته بیآن که به پشت سر نگاهی بیندازد. چنانکه گویی ندایی از قلب اروپا او را به سوی آرامش فرامیخواند و الههی زمان برای رهایی از دست کابوسی هولناک دستِ یاری به سویش دراز کرده است. ریشههای خود را از وطن تاریخی میگیرد و در دل شهرهای اروپا برای خود میهنی کوچک دستوپا میکند، همزمان که خود تغییر میکند به تماشای تغییر تعابیر نیز مینشیند. برای رِبوار و نیان، آخرین چیزی که تغییر کرد مفهوم عشق بود. آنها نتوانستند بُعدها و تصویرهای دیگر عشق را بپذیرند و دوستش داشته باشند. رِبوار روزی در میان دستنوشتههای ناتمامش نوشته بود: «عشق هم مثل یک پلنگِ پرنده در ابتدا انسان را شگفتزده میکند. باید کاری کنیم که این حیرت و شگفتی را در درون خود نکشیم وگرنه همه چیز به پایان میرسد.»
سایه و مرگ تصویرها
نویسنده کتاب: عطا محمد
مترجم کتاب: رضا کریم مجاور
ناشر: افراز
نوبت چاپ: ۱ سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۶۷
لینک این یادداشت در سایت وینش: https://bit.ly/2kPkz6P