شکوه علفزار
مروری بر نمایشنامهی «شکوه علفزار» نوشتهی شهلا میربختیار
روبهروی ملال، چشمبهراه امید
«اگرچه تلألو آفتاب که زمانی چنان درخشان بود اکنون برای همیشه از من گرفته شده. اگرچه هیچچیز نمیتواند مرا برای ساعتی به شکوه علفزار به طراوت گلها بازگرداند، اما غمی نیست. باید قوی بود و به آنچه بر جای مانده امید بست...» در پیشانینوشت نمایشنامهی «شکوه علفزار» نوشتهی شهلا میربختیار که در سال ۱۳۹۷ از سوی انتشارات افراز منتشر شده، این جمله از ویلیام وردزورث، شاعر بزرگ انگلیسی، آمده است. شاید همین جمله بیش از هر توصیف دیگری حالوهوای این نمایشنامه را با ما در میان بگذارد. «شکوه علفزار» دو تا کاراکتر بیشتر ندارد: یکی پیرزنی است بیمار که تا حدی اختلال مشاعر دارد، اندکی بدعنق است و مدام بهانه میگیرد و نق میزند، و دیگری پرستاری است که از این پیرزن در خانه نگهداری میکند، مدام چیزهایی را به یادش میآورد که او از یاد برده، و کمابیش به رفتارهایش خو گرفته و با نکونالهایش میسازد، گرچه یکوقتهایی هم خیلی صریح و بدون تعارف با او حرف میزند. پیرزن در حالی که کوهی از خاطرات را پشت سر خود میبیند، با ملال و تنهایی خود دست و پنجه نرم میکند. در یکی از پردهها روز تولد پیرزن است و در حالی که انتظار دارد کسانی برای تبریک به خانهی او بیایند، کسی نمیآید. پرستار گرچه از پرسشهای پیرزن دربارهی آمدن این و آن کلافه شده، اما آتش امید و نومیدی که در این پرسشها زبانه میکشد، سر آخر، او را به گریه میاندازد. نمایش در حالی به پایان میرسد که پیرزن و پرستار پشت به تماشاگران سالن به تماشای فیلم «شکوه علفزار» نشستهاند و صدای آنها روی تصاویر فیلم پخش میشود؛ یک بار بخشی از جملهی وردزورث را پرستار میگوید و بار دیگر جمله بهطور کامل از زبان روایتگر فیلم شنیده میشود. با هم فرازی از نمایشنامهی «شکوه علفزار» را میخوانیم:
پیرزن میگم من امشب تا آریاد نیار نمیخوابم. اونقدر بیدار میمونم تا پسرم رو ببینم. چند روزه که ندیدمش.
پرستار باشه. او تا دیروقت سرکاره. ممکنه خسته بشی.
پیرزن کدوم مادری از انتظار دیدن بچهش خسته میشه؟ هر وقت مادر شدی میفهمی من چی دارم میگم.
پرستار درسته، حق با توست.
پیرزن البته که حق با منه.
پرستار خیلی خب. حالا بذار خشکت کنم. آفرین دختر خوب. چقدر خوشگل و تمیز شدی. مثل یه عروس.
پیرزن واقعاً؟
پرستار واقعاً.
پیرزن اما صورتم هنوز کجه. مگه نه؟
پرستار نه، من که چیزی نمیبینم.
پیرزن دروغ میگی. صورتم کجه. کج.
پرستار دستهات رو دور گردنم قلاب کن. آفرین. حالا خودت رو بکش بالا. آفرین، آفرین. [دردی در کمرش احساس میکند] آخ...
خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
نظرات کاربران در مورد کتاب شکوه علفزار
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید
200000 تومان
200000 تومان
170000 تومان
180000 تومان
120000 تومان
120000 تومان
250000 تومان
120000 تومان
110000 تومان
200000 تومان
180000 تومان
250000 تومان
200000 تومان
200000 تومان
520000 تومان