امریکایی *
مروری بر سرگذشتنامهی «امریکایی» نوشتهی فرانساولیویه ژیزبر
این زخمها کهنه نمیشود پدر!
ظاهرش این است که دولت امریکا طی یک قرن گذشته به قدرتمندترین دولت جهان تبدیل شده و از قرار معلوم در عرصههای نظامی دست بالا را داشته، اما در واقع، مردم امریکا خاطرات تلخ و آزاردهندهای از جنگ دارند. آنها هر از چندگاهی شاهد این بودهاند که فیل رئیسجمهورشان یاد هندوستان کرده و نظامیان بسیاری را به جنگی فرستاده که هیچ توجیهی بر آن مترتب نیست. ماحصل این جنگها تنها کشتهشدن سربازان امریکایی نبوده، بلکه کهنهسربازانی هم که از جنگ بازمیگشتهاند، تا مدتها تحت تأثیر حضور در جبهههای نبرد قرار داشتهاند و و حال و روزشان چندان مساعد به نظر نمیرسیده است. پدر فرانساولیویه ژیزبر هم یکی از این کهنهسربازان دلزخمی بهحساب میآمده است که در ششم ژوئن ۱۹۴۴ شاهد پیاده شدن نیروهای متفقین در ساحل نورماندی بود و همین امر ضربهی روحی شدیدی به او زده بود. فرانسکوچولو چند سال بعد از این واقعه به دنیا میآید و بزرگ و بزرگتر که میشود، مدام در معرض خشونتهای پدر قرار میگیرد. مادرش هم کم در معرض این خشونتها نبوده است. ظاهراً پدر خانواده سالها قبل، وقتی از جبهههای نبرد بازمیگشت، خشونت را با خودش بهعنوان سوغات آورد و تا چند سال بعد داشت همین سوغات را بین همسر و فرزندش تقسیم میکرد. «امریکایی» لقبی است که فرانساولیویه به پدرش داده است. او در سرگذشتنامهای به همین عنوان که با ترجمهی نرگس کریمی از سوی انتشارات افراز منتشر شده، بخشی از داستان زندگی خود در کودکی و نوجوانی را به تصویر کشیده است. وقتی ژیزبر کودکی بیش نبود، تصمیم گرفت نویسنده شود تا روزی با نوشتن بتواند انتقام خودش را از پدرش بگیرد و آن روز زمانی فرارسید که دست به نوشتن «امریکایی» برد، اما مسئله به همین سادگی نبود. وقتی مادر و پدر با یکدیگر آشتی میکنند، کینهی ژیزبر از پدرش سر جای خود باقی میماند. پدر هرچه پیرتر میشود، ترحمبرانگیزتر میشود، اما ژیزبر باز هم در پی فرصتی برای شکست او میگردد. با این همه وقتی پدر میمیرد، غمی باورنکردنی به او دست میدهد، چون فرصت گفتوگو با این مرد را برای همیشه از دست داده است. با هم فرازی از «امریکایی» را میخوانیم:
نه ماه بعد، وقتی که بابا بر روی گهوارهی من خم میشود، مطمئنم که چهرهی روزهای بد خود را دارد، یعنی لبهای حاکی از قهر و ابروهای درهمکشیدهتر از همیشه. این را میشود از منظرهای فهمید که پیش رویش است. کلهی من شکل بادامزمینی است. چون لازم شد مرا فورسپس از شکم مادرم که نمیخواستم از آن خارج شوم، بیرون بکشند و البته بعد دیگر فکر بازگشت به آنجا را نمیکردم. علاوه بر این چشم راستم بسته است. زمانی که آن را باز میکنند، یک لختهی خون در کاسهی چشمم است. از آن موقع، این چشمم از آن یکی کوچکتر مانده است. به همین دلیل چشمم چپ و صورتم ترسناک است. حتی میخواهم ادای فرشتهها را دربیاورم.
خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
نظرات کاربران در مورد کتاب امریکایی *
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید
250000 تومان
220000 تومان
550000 تومان
720000 تومان
180000 تومان
650000 تومان
120000 تومان
350000 تومان
450000 تومان
250000 تومان
220000 تومان
680000 تومان
90000 تومان
250000 تومان
900000 تومان