نخستین تماس تلفنی از بهشت
مروری بر رمان «نخستین تماس تلفنی از بهشت» نوشتهی میچ آلبوم
ولی تو که مرده بودی...
نویسنده، روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و گویندهی رادیو و تلویزیون... اینها عناوینی است که میچ دیوید آلبوم را با آن میشناسند. البته آقای میچ آلبوم به چیز دیگری هم شهرت دارد و آن نوشتن یکی از پرفروشترین کتابهای دههی نود میلادی با نام «سهشنبهها با موری» است که برای ۲۰۵هفتهی پیاپی در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار داشت، ۱۴میلیون نسخه از آن به فروش رفت و به ۴۵ زبان در سراسر دنیا ترجمه شد. آلبوم پیش از انتشار این رمان یکی دو کتاب ورزشی نوشته بود که آنها هم پس از انتشار در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز جای گرفته بودند. انگار از همان ابتدا میدانست چگونه باید دل مخاطبان میلیونی را به دست بیاورد و با آنها از در گفتوگو دربیاید. «نخستین تماس تلفنی از بهشت» عنوان هفتمین کتاب و پنجمین رمانی است که از آلبوم منتشر شده است. کتاب در سال ۲۰۱۳ در آمریکا انتشار یافت و بهفاصلهی کمی پس از آن ترجمهی فارسیاش بهقلم مهرداد وثوقی از سوی انتشارات افراز به چاپ رسید. شاید اگر کسی شناخت قبلی از نویسندهی سرشناسی مثل میچ آلبوم نداشته باشد و نخستین بار که با این نویسندهی آمریکایی آشنا میشود، از طریق خواندن همین «نخستین تماس تلفنی از بهشت» باشد، بهخوبی به جهان داستانی او راه مییابد و با پیدا و پنهان آن آشنا میشود. شاید این نوشتهی کوتاه که پشت جلد کتاب آمده، بیش از هر چیز دیگری حق مطلب را دربارهی آن ادا کند: «شاید گمان کنید این داستان خیالی است، اما نکتهی جالبش در اینجاست که میتواند حقیقت داشته باشد، چون اتفاقهایی که خواننده در متن با آنها مواجه میشود، به این بستگی دارد که چقدر به آنها اعتقاد داشته باشد.» ماجرا از این قرار است که یک روز صبح با ساکنان شهری کوچک و خیالی به نام کلدواتر در ایالت میشیگان تماس تلفنی گرفته میشود و وقتی گوشی را برمیدارند، متوجه میشوند عزیزی ازدنیارفته و درگذشته پشت خط است. اسم رمان هم از همینجا میآید: «نخستین تماس تلفنی از بهشت». با هم فرازی از این رمان خواندنی را مرور میکنیم:
سولی با معلم و مدیر مدرسهی ژول برخورد کرده بود، با صدایی آنقدر بلند که خودش هم جا خورد.
از آنها پرسیده بود اصلاً وظیفهی معلم است که دربارهی آن دنیا با شگردش صحبت کند؟ تلفن اسباببازی به او بدهد و بگوید میتواند با مادر مرحومش صحبت کند؟
رامونا، معلم ژول، خانمی خپل و کوتاهقد، در توجیه کارش گفت: «ژول خیلی غمگین بهنظر میرسید. از همان روزی که به مدرسه آمد، خیلی توی خودش بود. هیچ مسألهای را حل نمیکرد، حتی سؤالهای سادهی ریاضی را. تا اینکه یک روز دستش را بالا برد. دیگر افسرده بهنظر نمیرسید. گفت توی تلویزیون دیده آدمها میتوانند با بهشت حرف بزنند. گفت مادرش توی بهشت است و یعنی اینکه مادرش زنده است. همهی بچهها به او خیره شده بودند. یکی از آنها خندهاش گرفت و بعدش لابد میدانید چی شد؟ همهشان خندیدند. این شد که ژول توی صندلیاش قوز کرد و به گریه افتاد.»
خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
نظرات کاربران در مورد کتاب نخستین تماس تلفنی از بهشت
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید
250000 تومان
220000 تومان
550000 تومان
720000 تومان
180000 تومان
650000 تومان
120000 تومان
350000 تومان
450000 تومان
250000 تومان
220000 تومان
680000 تومان
90000 تومان
250000 تومان
900000 تومان