همهی صبحهای دنیا
مروری بر رمان «همهی صبحهای دنیا» نوشتهی پاسکال کینیار
نتهای عشق و خاطره
شاید پاسکال کینیار نویسندهی چندان شناختهشدهای در ایران نباشد، اما در کشور خودش، فرانسه، اصلاً اینطور نیست. هرچه باشد، آقای کینیار یک بار در سال ۲۰۰۲ برای رمان «سایههای سرگردان» برندهی معتبرترین جایزهی ادبی این کشور، گنکور، شد. دو سال قبل از آن هم جایزهی آکادمی فرانسه را برای رمان «تراسی در رم» به خانه برده بود. با همهی این حرفها مشهورترین رمان کینیار، «همهی صبحهای دنیا» است که با ترجمهی محمود گودرزی از سوی انتشارات افراز روانهی بازار کتاب شده است. دلیل شهرت این رمان هم مشخص است؛ در سال ۱۹۹۱ اقتباس سینمایی مؤفقی از روی این رمان بهکارگردانی الن کورنو انجام شد که ژرار دوپاردیو در آن به ایفای نقش پرداخت و هشت جایزهی سزار را که جایزهی سینمایی ملی فرانسه است، به خود اختصاص داد. «همهی صبحهای دنیا» رمان کوتاهی است در ۸۸ صفحه که به زندگی نوازندهی برجستهای به نام دو سنت کلمب در کنار دو دختر خردسالش میپردازد. کلمب در اوج شهرت است که همسر خود را از دست میدهد و در حاشیهی جنگل و طبیعت به پرورش دختران خردسالش مشغول میشود تا آنها را به نوازندگان زبردستی تبدیل کند. کلمب چنان از مرگ همسرش متأثر شده که گاه و بیگاه روح او را پیش روی خود میبیند، برایش ویولن مینوازد، با او حرف میزند و با هم شیرینی میخورند. در این میان، پسر جوانی به نام مارن ماره را نیز به شاگردی میپردازد. مارن تحت نظر کلمب و دختران او آموزش میبیند، اما سرانجام آنها را رها میکند و راهی دربار میشود تا نوازندهی پادشاه باشد. شاگرد زمانی نزد استاد خود برمیگردد که هنگام مرگ او فرارسیده است. مارن برگشته است تا آخرین قطعاتی را که استادش به او آموزش نداده بود، فرابگیرد. «همهی صبحهای دنیا» بیش از هر چیز رمانی دربارهی عشق است؛ با هم فرازی از این رمان را میخوانیم:
آقای دو سنت کلمب گفت: «بزنید!»
ـ ببین مادلن! پایهیِ ویولم را سوزاندم. یکی از نگهبانها متوجه شد که ویولم در حال سوختن است و با نیزهاش به من علامت داد. البته نسوخته است. فقط سیاه شده است و...
دو دست با شدت تمام روی چوب میز کوبیدند. همه از جا پریدند. آقای دو سنت کلمب از لای دندانهایش فریاد زد: بزنید!
مارن ادامه داد: مادلن، نگاه!
توانت گفت: بزن!
سنت کلمب به آن سوی اتاق دوید و ساز را از دستش بیرون کشید.
مارن فریاد کشید «نه» و بلند شد که ساز را پس بگیرد. آقای دو سنت کلمب از خودبیخود شده بود و ویول را در هوا نگه داشته بود. مارن ماره درون پذیرایی بهدنبال او میرفت و دستش را میکشید تا ساز را پس بگیرد و مانع از انجام اتفاقی ناگوار شود. مرتب فریاد میزد: «نه، نه». مادلن که از ترس خشکش زده بود دستمالش را در مشت میفشرد. توانت براسته بود و بهدنبال آنها میدوید.
نظرات کاربران در مورد کتاب همهی صبحهای دنیا
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید
250000 تومان
220000 تومان
550000 تومان
720000 تومان
180000 تومان
650000 تومان
120000 تومان
350000 تومان
450000 تومان
250000 تومان
220000 تومان
680000 تومان
90000 تومان
250000 تومان
900000 تومان