کتاب بینام اعترافات
مروری بر رمان «کتاب بینام اعترافات» نوشتهی داوود غفارزادگان
میراث من: کاغذ و قلم
وقتی رمانی را با این عنوان به شما معرفی میکنند که «برندهی بهترین رمان متفاوت سال ۱۳۸۸ جایزهی ادبی واو» است، حتماً پیش خودتان فکر میکنید که سروکارتان با رمانی تجربی است. و خب، راستش را بخواهید، نویسندهی آن رمان که داوود غفارزادگان باشد، از این نظر شما را ناامید نخواهد کرد، همچنان که هیأتداوران جایزهی ادبی واو در سال ۱۳۸۸ هم قطعاً پشت سر انتخاب خود خواهند ایستاد و از رمان «کتاب بینام اعترافات» بهعنوان اثری متفاوت دفاع خواهند کرد. با این حال، اگر همچنان برای اینگونه جوایز و عناوین اعتباری قائل نیستید و از آن دسته از رمانخوانهایی هستید که تا خودتان نخوانید و به نتیجهی خاصی نرسید، برای نظرات دیگران تره هم خرد نمیکنید، باز اشکالی ندارد؛ کافی است همان دو سه صفحهی اول رمان را بخوانید تا دستگیرتان شود که آن جایزه را همینطوری به این کتاب ندادهاند. خب، ماجرای این رمان چیست؟ یکی که ظاهراً یک عمر مشغول نوشتن بوده، مرده است و زنش که هرگز نویسندگی او را به رسمیت نمیشناخته، همهی هست و نیست او را به دورهگردهای مفتخر فروخته است. تنها چیزهایی را که نگه داشته، دستنوشتهها و خودنویس آلمانی آن مرحوم بوده که آنها را میآورد و پرت میکند توی صورت پسرش که راوی داستان باشد. حالا پسر نشسته و با همان خودنویس آلمانی دارد از میان آن همه دستنوشته چیزهایی را که به هم مربوط میشود، پاکنویس میکند. همین ماجرا به خودی خود به کلی شیطنت فرمی و زبانی و روایی راه میدهد. غفارزادگان هم از همین فرصت استفاده میکند و اتفاقاً دست خودش را در تجربهی فضاهای متفاوت روایی در رمان باز میگذارد. «کتاب بینام اعترافات» از سوی انتشارات افراز روانهی کتابفروشیها شده است. با هم فرازی از آن را میخوانیم:
عمو ميگويد: با اوستاش صحبت كردهم، راضييه.
زن چيزي نميگويد. نگاه به پسر مياندازد و طوري وانمود ميكند كه انگار از ناراحتي رفته تو بحر غم؛ امّا قيافهاش داد ميزند كه راضيست و فكر ميكند با همان شندرغاز دستمزد پسرك ميشود بعضي از چالهچولههاي زندگي را پر كرد. امّا پسرك نميداند چهطور ميشود هم درس خواند هم كار كرد ميگويد: امسال بايد دو شيفت برم مدرسه. ديگه وقتي نميماند براي كار.
عمو با قيافهي اخمو نگاهش ميكند. حرفهاش پر از نيش و كنايه است - اين زن آقا مظفر دختر چيزفهمي است كه ميگويد: سر بچه يتيم خيليها دست ميكشند، امّا كسي نانش نميدهد.
پسر: از مزدم كه كم نميكنند؟
نگاه مادر تند است و نگاه عمو سنگين.
مادر: تو قاچ زين را بچسب اسبسواري پيشكشات.
پسر: روزي پنجزار هم شد مزد؟
خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
نظرات کاربران در مورد کتاب کتاب بینام اعترافات
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید
180000 تومان
200000 تومان
180000 تومان
280000 تومان
220000 تومان
180000 تومان
40000 تومان
150000 تومان
110000 تومان
250000 تومان
110000 تومان
180000 تومان
120000 تومان
180000 تومان
280000 تومان