بعضیها هیچوقت نمیفهمن!
مروری بر کتاب «بعضیها هیچوقت نمیفهمن!» نوشتهی کورت توخولسکی
یه آرزوی کوچولو...
«مرسومه که مترجما برای هر کتابی که ترجمه میکنن، یه یادداشت یا یه مقدمه مینویسن و میگن قصدشون از ترجمهی فلان کتاب چی بوده و چرا ترجمهش رو لازم دونستن. بعدش هم کلی به ستودن نویسندهی کتاب میپردازن و بعضاً از خودشون تعریف و تمجید میکنن که باریکالله به خودم که تونستم یه همچین کتابی رو ترجمه کنم.» وقتی کتابی را باز میکنید و در همان ابتدا ذیل عنوان «یادداشت مترجم» با نوشتهای روبهرو میشوید که اینطور آغاز شده، احتمالاً تا حد خیلی زیادی حدس میزنید که سروکارتان با کتابی طنز خواهد بود؛ کتابی که مترجم آن نیز همچون نویسندهاش از قریحهی طنز برخوردار است. اگر خواندن هر کتاب را بتوان ماجرایی شخصی برای خواننده تلقی کرد، آنوقت ماجرای «بعضیها هیچوقت نمیفهمن!» اینگونه برای شما آغاز خواهد شد؛ کتابی نوشتهی کورت توخولسکی و ترجمهی محمدحسین عضدانلو که از سوی انتشارات افراز روانهی ویترین کتابفروشیها شده و تا سال ۱۳۹۷ پانزده بار به چاپ رسیده است. توخولوسکی از طنزپردازان بنام آلمانی در نیمهی نخست قرن بیستم است که تا پیش از روی کارآمدن نازیها موقعیت خود را در جامعهی فرهنگی آلمان تثبیت کرده بوده، گرچه بلافاصله بعد از قدرتگرفتن هیتلر تن به تبعید میسپارد، تابعیت آلمانی او لغو میشود و دست آخر در دسامبر ۱۹۳۵، در سن ۴۵سالگی، جنازهی او در محل اقامتش در سوئد پیدا میشود. هیچوقت هم معلوم نمیشود خودکشی کرده یا ماجرای مرگ او از قرار دیگری بوده است. چپگرا، منتقد وضع موجود و نویسندهی طنزهایی نیشدار که کسی را در امان نمیگذارد؛ اینها مهمترین ویژگیهایی است که نام توخولسکی به آنها گره خورده است. عضدانلو در مقام مترجم «بعضیها هیجوقت نمیفهمن!» کوشیده است تا حد امکان این ویژگیها را حفظ کند. دریغ آنکه ترجمهی کتاب وقتی برای نخستینبار منتشر شد، مترجم دیگر در میان ما نبود. سخت میشد این را به حساب شوخی روزگار گذاشت، اما از طنزپردازان آموختهایم که چیزی را سخت نگیریم. با هم قطعهی «زندگینامه» را از کتاب «بعضیها هیچوقت نمیفهمن!» با ترجمهی زندهیاد عضدانلو میخوانیم:
تا اونجایی که یادمه من روز نهم ژانویهی هزار و هشتصد و نود در سمت کارمندی ولتبونه تو برلین بهدنیا اومدم. تو یکی از روزنامههای محلی نوشته بودن اجدادم بالای درختا میشستن و انگشت تو دماغشون میکردن. من که خودم آروم و آسوده تو پاریس زندگی میکنم، هر روز هم بعد از غذا یه نیمساعتی با دو تا از رفقا چهاربرگ بازی میکنم که برام زیاد کاری نداره. تو زندگیم فقط یه آرزوی کوچولو دارم و اون اینه که یه بار چشامو واکنم، ببینم زندونیای سیاسی آلمان و قاضیای اونا جاهاشون با هم عوض شده.
خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com